آنيساآنيسا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

دختر ناز من،آنیسا

آنیسا و یکتا

اولین کسی که آنیسا به اسم صدا زد بعد از مامان و بابا می دونید کیه : یکتا البته آنیسا می گه "تا" و البته خیلی دختر خالشو دوست داره ولی خب بعضی وقتها هم باهم دعوا می کنن - موهای همو می کشن - همدیگه رو هل میدن - اسباب بازیهاشونو به همدیگه نمی دن و....امیدوارم آنیسا و یکتا در آینده مثل دوتا خواهر همدیگه رو دوست داشته باشن. 
28 تير 1390

بوسه آنیسا

آنیسا جون من این چندوقتی که نتونستم چیزی بنویسم برای خودش خانومی شده و خیلی هم بهش خوش گذشته و خبلی جاها رفته:جشن تولد سپنتا - هفته ای هفت روز پارک و تاب بازی و خیابون گردی - روستای روئین اسفراین و آب بازی - مهمونی حج رفته ها- مولودی خونه مامان گلی و خیلی جاهای دیگه که الان خاطرم نیست کلی هم شیرین کاری یاد گرفته مثلا اخم میکنه و بعدش می خنده یا اینکه تا می بینه من از دستش ناراحتم و یا کار بدی کرده میاد منو بغل می کنه و از لبای من یه بوس کوچولو می کنه و اینجا این منم که ... ( اصلا نمی تونم احساسمو تو اون لحظه با کلمات بیان کنم )  
28 تير 1390

آنیسا و عشق شکلات

آنیسا جون جدیدا عاشق شکلات و بستنی شده من خیلی نگرانشم که مثل مامانش نشه آخه منم از بچگی یه کمی تپل بودم و عاشق شیرینی جات حالاهم آنیسا میره جلوی کابینتی که شکلاتهارو اونجا میذارم وامیسته و میگه "گاگا" واگه ندم گریه می کنه و جیغ می کشه وقتی هم که بستنی می خواد میره جلوی فریزر و میگه "در" و وقتی درو باز می کنم سرشو تکون میده و این یعنی بستنی می خواد.آنیسا جون هروقت بزرگ شدی و تونستی معنی حرفای مامانو بفهمی سعی کن همیشه و هرروز ورزش کنی تاهمیشه خوش تیپ بمونی و هم اینکه بتونی شکلات و بستنی بخوری الهی قربون دختر ورزشکار و خوش تیپم بشم ...
5 تير 1390
1